از آن طرف سهراب به مادر اصرارا میکند که از پدرش بشنود.مادر کسی را از ایران نمیشناخت تا سهراب را روانه کند و میترسید پسر تنومند را از دست بدهد.برای همین حرف نمی.
تا اینکه سهراب تصمیم به لشکر کشی به ایران را کرد تا ایران را تصرف کند و پدرش را پیدا کند.افراسیاب وقتی با خبر شد گرسیوز و لشگری انبوه برای سهراب فرستاد و به گرسیوز کفت از کنار سهراب تکان نخورد و مبادا اجازه دهد سهراب رستم را شناسایی کند.
از این قرار دو لشگر رستم و سهراب در مقابل هم میایستند و در جنگ های تن به تن این دو بزرگوار بالاخره به سختی رستم از پس سهراب بر میآید و وقتی بازو بند سهراب را میبیند تازه میفهمد که او پسرش بوده و پیغام میفرستد به کیکاووس و درخواست نوش دارو میکند اما کیکاووس درخواستش را رد کرده و سهراب از دست میرود
برچسب : نویسنده : sarapoloo بازدید : 86