ادامه داستان شاه هماوران

ساخت وبلاگ
رستم به دنبال کیکاووس میرود در مسیر گرسنه میشود شکار کرده و غذا خورده و رخش را آزاد میکند تا بچرخد و خود میخواد.از بخت بد چند نفر از اهالی سمنگان رخش را دیده و گیر میاندازند و با خود به شهر میبرند.رستم بیدار شده و با ندیدن رخش خود را به اولین آبادی که همان سمنگان است میرساند.خود را به شاه سمنگان معرفی میکند و او از رستم پذراتی کرده و اسبش را به او باز میگرداند.

ولی شب در بستر رستم زنی را در بالای سر خود میبیند که او کسی نبود جز دختر شاه سمنگان تهمینه بانو.تهمینه با شنیدن از بزرگ مردی رستم ندیده عاشق رستم میشود و رستم او را در بستر خود میپذیرد و سهراب ثمره ی این وصلت است.

رستم موقع رفتن نشانی به تهمینه میدهد که اگر فرزند دختر شد به موهایش ببند و اگر پسر بر بازوان اش .

و اینگونه شد که در داستانها جلوتر به داستان غم انگیز رستم و سهراب خواهیم رسید

Art.tourisem and hairdresser...
ما را در سایت Art.tourisem and hairdresser دنبال می کنید

برچسب : ادامه داستان نقاشی شاهزاده خانم, نویسنده : sarapoloo بازدید : 89 تاريخ : جمعه 5 آذر 1395 ساعت: 21:44