آخرین مطالب
امکانات وب
وقتی سیاووش میخواهد به پیش پدر برگردد بعد از چندین سال از دوری او.سودابه دختر هاماوران زن کیکاووس بوده.
سودابه با دیدن سیاووش عاشق وی شده و از او درخواست همخوانی کرده.سیاووش که درخواست وی را رد کرده و مورد حمله ی او قرار میگیرد از ترس رسوا شدن شروع به جیغ و داد کردن میکند و مدعی میشود سیاووش میخواسته به وی تجاوز کند.
سیاووش برای اثبات بی گناهی از آتش رد میشود و سالم بیرون میآید و سودابه رسوا میشود.ولی سیاووش توان مقابله با سودابه را نداشت و از پدر اجازه به رفتن جنگ با تورانیان را میگیرد که همراه رستم باشد.
در مقابل تورانیان که قرار میگیرند .آنان طلب صلح میکنند و سیاووش قبول میکند.به پدر نامه میدهد ولی پدر عصبانی شده و میگوید باید حمله کند.
سیاووش رستم را میفرستد پیش کیکاووس تا ببیند داستان از چه قرار است.که آنجا دعوایشان شده و رستم به زابل رفته و کیکاووس را رها میکند.سیاووش وقتی میبیند درو از مردانگی است که حمله کند.سرداری سپاه را به گیو سپرده و خود راهی توران میشود.
پیران وزیر افراسیاب فردی خردمند و دانا بود.سیاووش را با روی باز قبول کرده و به افراسیاب میگوید که ماندانا دختر را عروس وی کن تا دیگر ایران به ما حمله نکند.
افراسیاب عروسی دختر خود را بر پا کرده و لیاقت های سیاووش را دیده و شهری را به او میسپارد.
سالها بعد گرسیوز را میفرستد برای دیدار دختر و دامادش.گرسیوز از حسادت به افراسیاب بدگویی سیاووش را کرده و دام پهن کرده و با حیله باعث میشود که افراسیاب ،سیاووش را به بند بکشد.
ماندانا کیخسرو را به شکم باردار بود در آن زمان.پیران به افراسیاب گوشزد میکند که اگر سیاووش را بکشی رستم توران را با خاک یکی خواهد کرد.
ولی افراسیاب خامی میکند و سیاووش را سر میبرد.و میخواهد دخترش و بچه ی در شکم را بکشد.که پیران واسطه گری کرده و آنان را نجات میدهد.
برچسب : نویسنده : sarapoloo بازدید : 87