Art.tourisem and hairdresser

متن مرتبط با «داستان خوان هفتم رستم» در سایت Art.tourisem and hairdresser نوشته شده است

داستان رستم و سهراب

  • افراسیاب با خبر میشود که سهراب پسر رستم است و در فکر فرو میرود که تنها فردی که میتواند رستم را از میان ببرد از هم نژاد خودش است. از آن طرف سهراب به مادر اصرارا میکند که از پدرش بشنود.مادر کسی را از ایران نمیشناخت تا سهراب را روانه کند و میترسید پسر ت, ...ادامه مطلب

  • خوان پنجم رستم

  • رستم در جای به استراحت میپرداخته که چوپانی ناراضی به پیشش میاید که چرا آنجا خوابیده.رستم 2 گوش او را مکند و ایشان به نزد دلاور شهر به نام  اولاد رفته و کمک میطلبد .اولاد پیش رستم میآید و رستم وی را دستگیر کرده و از او میخواهد مازندران و زندان کیکاووس را نشان دهد تا به او مقام بخشد.پس او را به اسیری میبرد.و اولاد با او همکاری کرده و راه را نشانش میدهد,خوان پنجم رستم,داستان خوان پنجم رستم,شعر خوان پنجم رستم ...ادامه مطلب

  • خوان ششم رستم

  • جنگ رستم با ارژنگ دیو رستم او را شکست داد و وارد مازندران شد و اولاد میخواست جای کیکاووس را نشان دهد ولی رخش شیهه ای برآورد و  کیکاووس صدای رهش را شنید و خوشحال از اینکه رستم آمده.وقتی همدیگر را پیدا کردند راز بینا شدنشان را گفتند که با خون جگر دیو سپید بر روی چشمان آنها ریخته شود.رستم خواست که با دیو سفید بجنگد,خوان ششم رستم,داستان خوان ششم رستم,شعر خوان ششم رستم ...ادامه مطلب

  • خوان هفتم رستم

  • کشتن دیو سپید اولاد به رستم گفت که دیو در غاری زندگی میکند و صبر کن تا  او آرام بگیرد.چون آفتاب دیو را ضعیف میمی ولی رستم دیو را بیدار کرد و توانست او را بکشد و خون جگر را برای بینایی اصحاب برد,خوان هفتم رستم,خوان هشتم رستم,داستان خوان هفتم رستم ...ادامه مطلب

  • ماجرا بعد از 7 خوان رستم در شاهنامه

  • کیکاووس بعد از رهایی از مازندران و کشتن دیو ها به دست رستم شروع به حمله به کشورهای دیگر کرد و خراج میگرفت که هاماوران یکی از آنها بود ولی با این تفاوت که سودابه دختر شاه هاماوران را به همسری اختیار کرد.و شاه هاماوران برای کیکاووس نقشه ای کشید و او را دفوت به شام کرد و دستگیر و زندانی کرد ولی دختر سودابه با پدر یک عقیده نبوده و طرف کیکاووس بود و پدر سودابه را هم هم بند کیکاووس انداخت.افراسیاب که بدنبال تسخیر ایران بود دوباره از فرصت سواستفاده کرده و ایران را بی صاحب دیده و تصمیم به حمله به ایران کرد.خبر توسط موبدی به زابل رسید و دوباره یگانه مرد ایران رستم دستان خواست که ایران را نجات دهد ولی گفت اول باید کیکاووس را پیدا کنم بعد ترکان را از ایران بیرون کنم,ماجرای بعد از رحلت,ماجرای بعد از مرگ,ماجرای بعد از مرگ مختار ...ادامه مطلب

  • ادامه داستان شاه هماوران

  • رستم به دنبال کیکاووس میرود در مسیر گرسنه میشود شکار کرده و غذا خورده و رخش را آزاد میکند تا بچرخد و خود میخواد.از بخت بد چند نفر از اهالی سمنگان رخش را دیده و گیر میاندازند و با خود به شهر میبرند.رستم بیدار شده و با ندیدن رخش خود را به اولین آبادی که همان سمنگان است میرساند.خود را به شاه سمنگان معرفی میکند و او از رستم پذراتی کرده و اسبش را به او باز میگرداند. ولی شب در بستر رستم زنی را در بالای سر خود میبیند که او کسی نبود جز دختر شاه سمنگان تهمینه بانو.تهمینه با شنیدن از بزرگ مردی رستم ندیده عاشق رستم میشود و رستم او را در بستر خود میپذیرد و سهراب ثمره ی این وصلت است. رستم موقع رفتن نشانی به تهمینه میدهد که اگر فرزند دختر شد به موهایش ببند و اگر پسر بر بازوان اش . و اینگونه شد که در داستانها جلوتر به داستان غم انگیز رستم و سهراب خواهیم رسید,ادامه داستان نقاشی شاهزاده خانم ...ادامه مطلب

  • ادامه داستان منوچهر

  • زال با مبدا صحبت کرد و چاره خواست و بعد نامه ای به پدر نوشت.پدر با ستاره شناسان در باب ازدواج رودابه و زال سخن گفت و آنان گفتند فرزندی از این دو بوجود میآید که حافظ ایران و توران را مغلوب میکند. سام وقت خواست تا به منوچهر اعلام کند.دست بر قضا منوچهر به فکر از بین بردن مهراب و کابل شده بود. سیندخت مادر رودابه زنی خوب بود که هم با سام صحبت کرد راجبه دلدادگی دختر و با قسمت جنگیدن  اتمام حجت کرد. مهراب نیز از دست بی آبرویی های دختر بسیار عصبی شده و در صدد تنبیه ایشان شد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها